سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای ریحانه جون

خدا...دلتنگی...اقام جمعه 86/7/6 ساعت 5:54 عصر

دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

وهر روز

برای دلم

مشتری آمد و رفت

*

ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا وا نکرد

*

یکی گفت:

چرا این اتاق

پر از دود و آه است

یکی گفت:

چه دیوارهایش سیاه است

یکی گفت:

چرا نور اینجا کم است؟

وآن دیگری گفت:

و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است

*

و رفتند و بعدش

دلم ماند بی مشتری

و من تازه آنوقت گفتم:

خدایا تو قلب مرا می خری؟

*

و فردای آن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

*

و من روی آن در نوشتم:

ببخشید دیگر

برای شما جا نداریم

از این پس به جز او

کسی را نداریم

                             عرفان نظر آهاری


نوشته شده توسط: فاطمه


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
2450


:: بازدیدهای امروز ::
10


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

برای ریحانه جون

فاطمه
شاعر

:: لینک به وبلاگ ::

برای ریحانه جون



:: خبرنامه ::